ارکان اوئور: شجریان، آوازخوانِ بزرگی است که در دنیا مشابهی ندارد
«ارگان اوگر» در تهران نواخت. موزیسینِ شناخته شدهی ترک در این اجرا با نغمههایش، مخاطبانش را به جایی دیگر برد. موسیقی او شبیه هیچکس نیست. او در این سالها چنان ممارست و تمرینی کرده است که حالا نوایی دارد که تماما برای خودِ اوست.
نه موسیقی بومی است، نه سنتی و نه غربی. صدایی جدید که حاصلِ تاملات «ارگان اوگر» است. او سال 1954 در آنکارا متولد شد؛ اما در شهر الزیغ، شهری عموما کردنشین در شرق ترکیه بزرگ شد و از خردسالی موسیقی را فرا گرف اول ویولن نواخت و بعد از آن سراغ «باغلاما» رفت.
او این ساز را به خوبی مینواخت تا در دوران دبیرستان با گیتار آشنا شد و آن وقت که به آلمان رفت تا فیزیک بخواند، گیتار را به شکلی جدیتر خلق کرد. او مهاجر بود و دلتنگ نغمههای سرزمینش و با گیتار نمیتوانست این کار را انجام دهد، پس پردههای گیتار را درآورد و اولین گیتار بیپردهی خود را ساخت.
گیتاری که به آن «فرتلس» میگفت. بعد از بازگشتش به ترکیه، آثار متعددی نواخت و همکاری گستردهای با موزیسینهای غربی کرد؛ اما بعد از مدتی به دعوت «رابرت جانسون» به امریکا رفت تا موسیقی بلوز یاد بگیرد؛
با همهی اینها همچنان به موسیقی فولک خود وقادار ماند و در اجرایش در جشنوارهی موسیقی فجر نیز موسیقی بومی سرزمین خود را نواخت. موسیقی ای که انگار غمِ یک فرهنگ چند هزار ساله را به دوش میکشید. تجربهی گفتوگو با او، تجربهی بدیعی بود. حرف که میزد، ساز همچنان در دستانش بود و آرام مینواخت و با آرامشی حرف میزد که این روزها کمتر میتوان نمونهاش را دید:
موسیقی ایران و ترکیه – موسیقی عثمانی- با هم مشابهتهای فراوانی دارند؛ با این وجود شما به عنوانِ یک موزیسینِ شهیرِ ترک تا به حال به ایران سفر نکرده بودید، حضورتان در جشنوارهی موسیقی فجر هیچ به این مساله و ارتباط فرهنگی میانِ دو کشور مربوط بود؟
سالها پیش – فکر میکنم حدود 20 سال قبل- بود که صدای سازِ «پرویز مشکاتیان» را شنیدم. آن موسیقی من را مسحور کرد؛ انگار نوایی از سرزمینِ دیگری بود؛ همان موسیقی باعث کنجکاویام برای بیشتر شنیدنِ این موسیقی بود.
خب نمیتوانم ادعا کنم که این موسیقی را به صورتِ کامل تعقیب کردهام؛ اما همواره نواهای موسیقی ایرانی برایم جذابیت داشت؛ مثلا صدای «شجریان». او آوازخوانِ بزرگی است که در دنیا مشابهی ندارد. صدای او برای یک جهان دیگر است و آنقدر زیبا که گاهی تحمل شنیدنِ این میزان زیبایی برای آدم سخت میشود.
خب همانطور که شما گفتید؛ موسیقی ایران و ترکیه از لحاظ ریتم و سبک به یکدیگر بسیار شبیهند؛ به خصوص اینکه اصالتِ من برای شرقِ ترکیه است و به ایران بسیار نزدیک. به همهی اینها این نکته را هم اضافه کنید که من موسیقی «صوفیانه» را بسیار دوست دارم؛
موسیقیای که بیش از هر سبکِ دیگری به موسیقی برخی از مناطقِ شما آشناست. از آن گذشته، زبان فارسی خودش برای من موسیقی است. وقتی کسی به زبان فارسی مشغول حرف زدن است؛ من میتوانم چشمهایم را ببندم و با خودم گمان کنم که مشغول گوش سپردن به موسیقی هستم.
شما برای شرق ترکیه هستید و پس نزدیک به غربِ ایران. میدانید موسیقی تنبور در غرب ایران خیلی جریان دارد؛ تنبور برای ما مثل «باغلاما» برای شماست. در هر خانهای پیدا میشود. اصلا این موسیقی را شنیدهاید؟
بله و حس بسیار نزدیکی به آن دارم. این گونه از موسیقی شما را هم شنیدهام؛ موسیقیای که در آن شعر خیلی مهم است و موسیقی تنها یک همراهی کننده است. در این موسیقی، ترانه از اهمیتی بالاتر از شعر قرار میگیرد.
ما سازهایی داریم که میتوان آن را همخانوادهی سازهای ترکیه دانست؛ به خصوص سازی مثلِ «تار» که البته با ترکهای آذربایجان بسیار شبیه است و حالا متاسفانه آنها این ساز را به نامِ خودشان ثبت کردهاند. شما هیچ با سازهای ایرانی آشنا هستید؟
بله، من بسیاری از سازهای شما را میشناسم. سازهایی مثل تار، دوتار، سهتار، تنبور، سنتور و ضرب؛ نغمهی همهشان هم رویایی است. سهتار اما به سازِ خودِ من شبیهتر است؛ چون ساز من هم سه تا تار دارد (خنده). من همین امروز به خیابانِ «بهارستان» رفتم و با جوانانی که در آنجا بودند، ساز زدم. تنبور و سهتار و البته گیتار کلاسیک.
شما دو وجه موسیقایی کاملا متفاوت دارید؛ از یک طرف موسیقی جز را با شیوهی خودتان کار کردید و گیتار «فرتلس» – fretless guitar را ابداع کردید؛ از آن طرف روی موسیقی بومی سرزمین خودتان کار کردید. این دو وجه موسیقایی شما کجا به یکدیگر وصل میشود؟
من در تمام سالهایی که موسیقی کار کردم، اعتقاد داشتهام که «موسیقی» چیز واحدی است. اینکه شما تصمیم بگیرید که در چه سبکی و با چه ابزاری بنوازید، دیگر فرعِ قضیه است. عاملی که به خیلی چیزهای دیگر بستگی دارد؛ مثلا اینکه چه روحیاتی داشته باشید یا اینکه در چه فرهنگی متولد شده و زندگی کرده باشید. من تجربیات زیادی در موسیقی «جز» داشتهام؛ اما همیشه دغدغهی اصلیام موسیقی «مقام» بوده است؛ حتی وقتی در این سبک موسیقی کار نکردهام.
اما این دو خیلی متفاوت از یکدیگر هستند. موسیقی مقام، بسیار کهن است.
تازهترین موسیقی، قدیمیترین موسیقی است. شما نمیتوانید هیچ نغمهی جدیدی خلق کنید، پیش از آنکه در دنیا وجود داشته باشد. خب شاید خیلیها با این موضوع مخالف باشند؛ اما من کاملا به آن اعتقاد دارم. برای مثال «قوپوز» سازی است خیلی قدیمی و کهن؛ اما من میتوانم با آن هر کاری که دوست دارم انجام دهم. یعنی این سازِ کهن را در اختیارِ هر نوای نویی قرار دهم.
به نظر میرسد همین نگاه منجر به احیای بسیاری از مقامهای فراموش شده توسط شما شد. یعنی بسیاری از این مقامها با موسیقیای که شما خلق کردید زنده شدند و حتی توسط جوانترها پذیرفته شدند. «گیتار» سازِ جذابی است و گیتار فرتلس باعث میشود تا آنها موسیقی مقام را هم دنبال کنند. یعنی موسیقی کهن شما به وسیلهی این ساز حیاتی دوباره پیدا کرد.
اگر این طور باشد، خیلی خوشحال میشوم. یک هنرمند وقتی کاری انجام میدهد؛ پیش از هر چیز یک ضرورت شخصی برایش ایجاد شده است. شما با هدفمندی و برنامهریزی نمیتوانید کار هنری انجام دهید. نمیتوانید بگویید که من این ساز را ابداع میکنم یا این موسیقی را مینوازم، برای اینکه به این یا آن هدف برسم؛ یک چیزی شما را به خلق مجبور میکند و انجامش میدهید. خب گاهی این مساله از حالت شخصی خارج میشود و عمومیت پیدا میکند و میتواند ثمراتی داشته باشد و گاهی هم نه. بعضی وقتها خودتان هم که به گذشته نگاه میکنید و کارهایی که انجام دادهاید، میگویید اصلا چرا این کار را کردم؟
اصلا گیتار فرتلس بر اساس چه ضرورتی شکل گرفت و با آن همه اتفاقاتِ عجیبی که شما با این ساز خلق کردید؛ چرا میگویید که دغدغهتان موسیقی مقام – موسیقی ملی خودتان- بوده است؟
من 19 ساله که بودم به آلمان مهاجرت کردم تا فیزیک بخوانم.
چه عجیب.
بله. (خنده)
و خواندید؟
نه رهایش کردم. همهی دغدغهام موسیقی بود و خیلی با فیزیک جور در نمیآمد.
چه سازی مینواختید؟
گیتار کلاسیک. بعد فکر میکردم که این گیتار انگار نمیتواند نیازِ موسیقایی من را پاسخ دهد. گفتم که «مقام» همیشه دغدغهام بوده است و به همین خاطر فکر کردم که باید برای این ساز کاری انجام دهم. آن زمان شروع به ایجاد تغییراتی در گیتار کردم تا با آن بتوانم نواهای قدیمی سرزمین مادریام را بنوازم. خب هیچوقت هم ادعا نکردم که این ساز، یک سازِ جدید است که من آن را ابداع کردهام. بیشتر یک چیزِ شخصی بود؛ تجربهای که میخواستم به وسیلهی آن درونیاتِ خودم را پاسخ دهم.
شما عود هم مینوازید؛ عود جوابگوی نیازی که در آن زمان احساس میکردید، نبود؟
بله من سالهاست که عود مینوازم؛ بد هم نمیزنم. اما روی گیتار میتوانستم تکنیکهای متفاوتتری را اجرا کنم. نمیدانم شاید آن زمان میتوانستم موسیقیای که دوست داشتم با این ساز بنوازم؛ اما خب گیتار یک تجربهی صدایی متفاوتتری به من میداد. شما میتوانید گیتار را مثل عود یا تنبور بنوازید؛ اما من میخواستم اینها را با هم ترکیب کنم و یک استایل جدید در نواختن گیتار به وجود بیاورم.
این ایدهای است که بسیاری از موزیسینهای ایرانی نیز به دنبال آن هستند؛ اینکه موسیقی بومی سرزمین خودشان را با سازهایی مثل گیتار اجرا کنند. چه راهکاری به آنان پیشنهاد میکنید؟
راهکار؟ خب باید دقت کنند و قبل از اینکه سازی مثل گیتار بنوازند، باید موسیقی سنتی خودشان را با دقت گوش کنند و تکنیکهای آن را بدانند.
این مهمترین اتفاق است. شما باید موسیقی خودتان را خوب بدانید؛ خوب روی آن تحقیق کنید و با دقت تمام ابعاد آن را بررسی و بعد به سازها و راههای جدیدی فکر کنید. شما اول باید موسیقی مقامی خودتان را به بهترین شیوه و شکل بدانید و بعد موسیقی جای دیگری را فرا بگیرید و با آن کار کنید. اگر اینطور باشد؛
میتوانید هر کاری که دوست دارید با این موسیقی انجام دهید. اما مساله اینجاست که خیلیها با یک آگاهی کم میخواهند روی این موسیقی تغییر ایجاد کنند. نمیشود. هرگز نمیشود.
به نظر میرسد موسیقی ترکیه توانسته است نسبت به موسیقی ایران مرزهای جهانیتری را درنوردد؛ این به خاطر فعالیتهای انفرادی خود اهالی موسیقی بوده یا حمایت دولت در آن نقش داشته است و فکر میکنید ما چگونه میتوانیم موسیقی خود را بیش از پیش معرفی کنیم.
من هیچ ایدهای ندارم که در فضای موسیقی ایران چه میگذرد تا بخواهم برای شما پیشنهادی داشته باشم؛ اما دوست دارم بگویم موسیقی ایران بسیار غنی، مهم و زیباست و مردم و همچنین مدیران فرهنگی شما باید به آن توجه بسیار زیادی کنند. یک فرهنگ بزرگ پشت این موسیقی است و باید قدرِ آن را دانست؛ اما در ترکیه هم هر اتفاقی که رخ داده، بر اساس فعالیتهای فردی خود هنرمندان بوده است؛ دولت تنها از سبک خاصی حمایت میکند؛ من به عنوان یک موزیسین ترک راههای زیادی را رفتم، درس خواندم، درس دادم، تحقیق کردم؛ اما هیچ حمایتی از طرف دولت به من نشده است.
تجربهی حضور در ایران چگونه بود؟
من خیلی خوشحال هستم که به ایران سفر کردم. مردمِ شما رفتاری بسیار دوستانه دارند. موسیقیاش هم که بسیار جذاب است.
در جشنواره فجر چه نواختید؟
ما موزیکهای قدیمی از قرن سیزدهم تا کنون و بیشتر قطعات فولک را نواختیم.