هوشنگ کامکار : اگر آهنگساز نمی‌شدم، دوست داشتم شاعر بودم – قسمت دوم

هوشنگ کامکار

هوشنگ کامکار : اگر آهنگساز نمی‌شدم، دوست داشتم شاعر بودم – قسمت دوم

گفت‌وگو با آهنگساز برجسته‌ی موسیقی ایران درباره‌ی اثر جدیدش و شرایط امروز موسیقی ایران

قسمت اولقسمت سوم

اگر اشتباه نکنم واریاسیونی نیز روی تم «نوایی» خلق کرده‌اید.

بله! نوایی، واریاسیونی دارد که در موسیقی جهان و ایران کار نویی است، خیلی از آهنگ سازان دنیا واریاسیون نوشته‌اند؛ ولی یک تم و ملودی را می‌گیرند و ریتم و فواصل آن تم به صورت‌های مختلف مدام تغییر می‌کند، ولی در واریاسیون نوایی شما یک نت را هم نمی‌توانید پیدا کنید که ارتباطی با ملودی نوایی نداشته باشد، کنترباس، ویلون، فلوت و هر سازی که شما فکر کنید، یک ارتباط ارگانیک با ملودی نوایی دارد.

کنسرتو ویولون چه خصوصیتی دارد؟

این اثر بر اساس تم ها و ملودی های ایرانی برای ویلون نوشته شده است و در برخی جاهای آن ملودی کردی می‌آید و دارای تکنیک زیبایی هم هست. زمانی که نت آن را به «ارسلان» دادم گفت خیلی آسان نیست و تکنیک پیچیده‌‌ای دارد؛ به هر حال منتظر هستم کسی مانند آقای مهدوی که در اثر «هیچ در هیچ» از همه چیز گذشت کرد؛ این آثار را هم منتشر کند. البته خاطرات سرباز قهرمان، در عمق کارون، زیباست هورامان و فاجعه‌ی خرمشهر برای ارکستر هم آماده‌ی انتشار است.

شما می‌فرمایید که انتظار استقبال از این اثر را ندارید؛ اما ساختِ اثری مثل «هیچ در هیچ» قطعا با هزینه‌های بسیاری همراه است.

شانس بزرگِ من این است که اکثر کارهایم را برادرانم می‌نوازند و هزینه‌ی چندانی ندارم، اگر تمام هزینه‌های «هیچ در هیچ» با من بود، چیزی در حدود صد میلیون تومان هزینه داشت و عملا امکان انتشار آن را از بین می‌رفت؛ به‌خصوص اینکه شرکت‌های انتشار موسیقی هم نه‌تنها پولی برای این آثار نمی‌دهند که حتی آن را منتشر هم نمی‌کنند. به هر حال من از آقای مهدوی تشکر می‌کنم که این کار را منتشر کردند، چون وضعیتِ موسیقی ما به جایی رسیده که منِ آهنگساز  باید یک پول دستی به شرکتی بدهم تا اثرم را پخش کند.

واقعا معتقد هستید که در موسیقی ملی می‌توان از تمام تکنیک‌ها بهره برد؟

حتما؛ من به تمام کسانی که موسیقی ملی ایران کار می‌کنند؛ پیشنهاد می‌کنم از هر تکنیکی که در جهان وجود دارد، استفاده کنند؛ اما به شرط اینکه موسیقی‌ای که به گوش شنونده می‌رسد هویت ملی داشته باشد؛ فقط در این میان یک نکته وجود دارد و آن اینکه آهنگ‌سازانِ جوان ما درگیر مسائل دیگری در عرصه‌ی موسیقی هستند که نتیجه‌ی آن شده است تولید آثاری که ارزش و هویت ملی ندارند. همه به گمانِ خودشان فکر می‌کنند دارد کارِ «مدرن» انجام می‌دهند یا «نوآوری» می‌کنند.

این بد است؟

هرگز! به شرط آنکه هویت و ارزش داشته باشد؛ برخی‌ها به گمانِ خودشان دارد نوآوری می‌کند، در حالی‌که نوآوری باید در سکوی سنت‌ها باشد و اصولی داشته باشد. شما فکر می کنید گذشته‌ی آهنگ سازان اروپا چگونه بوده است؟ حتما در بستر آثار گذشتگان‌شان حرکت کرده‌اند. چند وقتِ پیش، خانم آهنگسازی قطعه‌ای را به من داد تا نظرم را بگویم، وقتی از او پرسیدم، این اثر در چه سبکی است؟ گفت «آتونال میوزیک»؛ گفتم دخترم آتونال میوزیک چندین نوع دارد کدامش را نوشته‌اید؟ حتی پاسخ این را هم نمی‌دانست. این تقصیر استادی است که مبانی را هم به او یاد نداده و تنها وقت و پولِ او را هدر داده است. یک روز یکی از آهنگسازانِ مدرن – که نامش را نمی‌آورم- با افتخار تعریف می‌کرد که کنترپوان مدالِ قرنِ چهاردهم نوشته است، بعد من تعجب کردم و با خودم گفتم که: «من کامکار چقدر دیوانه‌ام که هارمونی قرن بیستم ترجمه می کنم.» دوست داشتم از آن آقا بپرسم، وظیفه ی شما نیست که کتاب‌های مدرن را ترجمه کنید؟ شینده‌ام که برخی می‌گویند، آهنگسازی خواندنی نیست؛ هیچی نباید یاد بگیری، نه ارکستراسیون نه هارمونی… در این شرایطی چه انتظاری از آثاری که تولید می‌شود، دارید؟ ممکن است خیلی ها باشند که استعداد و ذوق داشته باشند و بتوانند آهنگسازی کنند؛ ولی نه جایی هست که به آنها آموزش دهند و نه کمکشان کند که آثارشان اجرا شود.

خب شاید به جهانی شدن فکر می‌کنند. استاد، به هر حال این مساله یک کمبود در موسیقی ماست.

اشتباه همین است؛ اگر شما بخواهید اثری بنویسید که بسیار مدرن باشد و مثلا در نیویورک قابل پذیرش؛ هرگز موفق نخواهید شد؛ چون نمونه‌های بسیار برتر آن وجود دارد؛ اما اگر برای فرهنگ خودتان کار کنید، در همان غرب هم برای شما احترام قائل می‌شوند و فرهنگ موسیقی ما ارتقاء پیدا می‌کند. البته جوانان هم تقصیری ندارند؛ به هر حال آهنگ سازانِ نسلِ گذشته به آهنگ سازان جوان کمک نمی‌کنند و آنها بعد از اینکه سال‌ها در این بیراهه می‌روند، تازه به فرهنگ خودمان بر می‌گردند.

شما مخالف حرکت‌هایی از این دست هستید؟

نه! هر کس هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد؛ اما به شرط اینکه آن آثار واقعا مدرن باشد، در حال حاضر تجربیاتی را به اسم کارهای جدید به خوردِ مخاطب می‌دهند که در اوایل قرن بیستم همه‌شان در دنیا تجربه شده‌اند. ضمن اینکه خیلی از این تجربیات به دردِ جامعه‌ی ما و جامعه‌ای که هنوز از لحاظ فرهنگِ هنری به ارتقا نرسیده است، نمی‌خورد؛ چه لزومی دارد ما آثار آهنگسازان کلاسیک را بارها و بارها اجرا کنیم  و به موسیقی ملی خودمان توجه نکنیم؟ هیچ استقبالی از آثارِ آهنگسازانِ جوان ما که در حال نوشتنِ موسیقی با هویت ملی هستند، نمی‌شود، کجا دیده‌اید که ارکستر سمفونیک به آهنگ‌سازان ایرانی که موسیقی آنها تکنیک، جذابیت و هویت دارد توجه کند؟  فقط گاهی در برخی سایت‌ها درباره‌ی آن حرف زده می‌شود. از آن طرف در تلویزیون، رادیو و جاهای دیگر برای آموزش موسیقی جوانان ما برنامه‌ای وجود ندارد تا موسیقی‌های با هویت و علمی به مردم معرفی شود؛ شنیده‌ام خوانندگان پول می‌دهند تا در تلویزیون صدایشان را پخش کنند و شنیده شوند؛ در نتیجه این افراد به عمق خوانندگانِ خوب به مردم معرفی می‌شوند ؛ اما کسی که این کار را انجام می‌دهد، همان خواننده‌ای است که مردم می‌توانند آهنگ هایش را گوش دهند و برای خودشان الگو قرار دهند؟  این حرکات است که هنر با هویت و فاخر ما را سرکوب می کند، مردم از کجا باید بدانند موسیقی خوب کدام است؟ جاهای دولتی هم سفارشات خودشان را به دوستانشان می‌دهند.

آقای کامکار قطعه‌‌ای که برای جام جهانی ساخته شد را شنیدید؟

این اثر نه یک اثرِ سمفونیک با ارزش است و نه کارِ پاپی دارای تکنیک! به نظرم «سالار عقیلی» با وجود آنکه صدای خوبی دارد؛ طبق درخواستِ آهنگساز تن صدایش را عوض کرده در نتیجه بد خوانده است.

مگر اثری با این ابعاد که عنوانِ «ملی» به خود می‌گیرد، نباید با حداقل مشورت بزرگان موسیقی باشد؟

ببینید، مدت‌ها قبل، آقای صفی پور با من صحبت کردند؛ اما من به ایشان پیشنهاد دادم که فراخوانی منتشر کنند و از شاعران و ملودی‌پردازان بخواهند تا ایده‌هایشان را ارایه دهند. یعنی شما اعلام کنید شاعران خوب شعر بگویند و ملودی‌نویسان روی شعرها کار کنند و برای ارکسترهای باکیفیت تنظیم کنند. ارکستری که به درد جام جهانی و فوتبال بخورد؛ ایشان پیشنهاد دادند  که من این قطعه را بسازم که گفتم تخصص من و ارسلان در این حیطه نیست، نیاز به آهنگسازِ جوانی دارد که ملودی‌ای شاد و محرک انگیز بنویسد تا مردم بتوانند آن را زمزمه کنند. ساختن چنین قطعه‌ای کارِ ساده‌ای نیست و هیچ دلیلی ندارد که کار، ارکستر سمفونیک باشد.

شما مخالفتی نداشتید که اثر پاپ باشد؟

چرا داشته باشم؟ موسیقی پاپ هم می‌تواند بی‌کیفیت یا با کیفیت باشد؛ اصلا هر نوع موسیقی می‌تواند ارزشمند یا بی‌ارزش باشد؛ اما همان‌طور که پیش از این گفتم؛ دستگاه‌های دولتی راحت‌ترین راه را انتخاب می‌کنند؛ چون حالا شهرداد روحانی و فریدون شهبازیان در بنیاد رودکی هستند، ساختِ این قطعات به آنها سفارش داده می‌شود. من نمی‌گویم این آثار خوب است یا بد؛ اما جای این دو، هر آهنگسازی هم که در آن مجموعه بود کار را می‌ساخت و این خیلی اتفاق بدی است.

آقای کامکار شما به این نکته اشاره دارید که ارکسترهای دولتی کارِ آثارِ آهنگسازانِ جوان را اجرا نمی‌کنند، مگر کار آثار آهنگسازان پیشکسوت اجرا می‌شود؟ مثلا کارِ شما؟

من چندان در جریان برنامه‌های ارکستر سمفونیک نیستم؛ اما اهمیتی هم نمی‌دهم به اینکه چرا آثارِ من را اجرا نمی‌کنند. من هفت سال در فرهنگ‌سرای بهمن ارکستر سمفونیک داشتم که به قطع می‌توانم بگویم کیفیتِ آن بسیار بالا بود و رهبرانی چون «کریستین دیوید» و «صهبایی» آن را رهبری کردند؛ اما یک‌بار به آنها نگفتم کار من را اجرا کنید؛ من و آقای «غریب‌پور» خودمان هزینه‌های ارکستر را تامین می‌کردیم؛ اما در تمام هفت سال یک قطعه از من اجرا نشد. چندی قبل هم خانه‌ی موسیقی پیشنهاد داد تا تعدادی از قطعاتم توسط ارکستر اجرا شود؛ من اسفند ماه پارتیتورها را تحویلِ آنها دادم و وقتی دیدم خبری نیست به خانه‌ی موسیقی گفتم؛ آنها را سریع پس بگیرید. در حال حاضر ارکستر سمفونیکِ تورنتو، دو بار از من درخواست کرده تا به آنجا بروم که احتمالا به همراه ارسلان خواهیم رفت. ارکستر سمفونیک لندن هم با من مکانبه دارد و احتمالا تعدادی از آثارم توسط آن ارکستر اجرا می‌شود.

فکر می‌کنید دلیلِ احتراز اجرای آثار آهنگسازان ایرانی توسط ارکستر چیست؟

چون اجرای آثار آهنگسازان کلاسیک، کار‌ آسان‌تری است؛ شما می‌توانید به راحتی کار آهنگسازانِ کلاسیک را اجرا کنید؛ کافی است تنها ریتم اول را بلد باشید؛ اما وقتی کار جدید را به ارکستر می‌دهید شاید یک سال طول بکشد تا رهبر با آن آشنا شود و بتواند نوازندگان را هدایت کند.

 

  نامزدهای جایزه باربد سی و سومین جشنواره موسیقی فجر

 

 

منبع:

 

musicema.com

, , , , , , ,
نوشتهٔ پیشین
هوشنگ کامکار : اگر آهنگساز نمی‌شدم، دوست داشتم شاعر بودم – قسمت اول
نوشتهٔ بعدی
هوشنگ کامکار : اگر آهنگساز نمی‌شدم، دوست داشتم شاعر بودم – قسمت سوم

مطالب مرتبط

حال استاد شجریان خوب است

سهراب پورناظری

زندگی نامه سهراب پورناظری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست