سرچشمه اصالتی که نگین پیکر موسیقی ایرانی است، معرفت و اخلاق بزرگانی چون میلاد کیایی است.
استاد بزرگ میلاد کیایی پیشکسوت بزرگ نوازنده سنتور که خود به تنهایی کی از اعتبار های بزرگ هنر موسیقی در ایران است ایشان در اول مهرماه پابه انی دنیا نهادند استاد هم اکنون 75 ساله شدند به همین مناسب یک گفت و گو گرم وصمیمی با یکی از مجلات اخبری انجام دادند ونظرا خود را درباره جامعه موسقی ایران بیان کردند.
سال عاشقی و پایداری در عرصه موسیقی و سنتورنوازی معاصر کشور، از شما چهرهای محبوب و ماندگار ساخته که سمبل فرهنگ و هنر ملی این سرزمین باشید. در تمام این سالهای پربار هنری، این جایگاه شایسته اجتماعی و مقام رفیع هنری چه مسئولیتهایی را برای شما بههمراه داشته است؟
میلاد کیایی گفت : در تمام سالهای پرفراز و نشیب فعالیتهای هنریام، چون با عشق حرکت کردهام، عشق به سرزمینم، عشق به فرهنگی که به وجودم اعتبار بخشید، به لطف خدای بزرگ، در این راه گام برداشتم و در عرصههای مختلف هنری عاشقانه احساس مسئولیت کردم، از قدیم گفتهاند؛ «ز عشق است آنچه آهنگ و ترانه است/ دو ر می فا سل لا سی دو، بهانه است» و همیشه سعی کردم در آرمانی که بهعنوان رسالت خویش برگزیدهام، ثابت قدم باشم و تمام کوششم بر این بود که در قلمرو هنر لغزشی نداشته باشم.
بهعنوان معلم موسیقی، انسانی که همواره مسئولیت بزرگی بر دوش خود دارد، تمام تلاشم بر این بوده است که با جدیت به تربیت و هدایت نسلی از موسیقیدانان و نوازندگانی بپردازم که بر ارزشها و اهمیت میراث فرهنگی کشور آگاهی داشته باشند و با دانش و هنر خویش در حفظ اصالت و اشاعه مفاهیم آن کوشا و خلاق، متعهدانه و دلسوزانه عمل کنند.
این امر مهمترین مسئولیت من در تمام سالهای فعالیت هنریام بوده است، چرا که آنچه به شاگردانم میآموزم سرنوشت آنها را رقم خواهد زد. بهعنوان یک آهنگساز و نوازنده، همیشه سعیام بر این بوده است که با ایدهپردازی و اندیشه، به نوآوری و ابداعات هنری بپردازم و ملودیها و آهنگهایی بسازم که ریشه در سنت داشته و در شأن و برازنده فرهنگ کشورم باشد، تا از این طریق گامی در تعالی هنر این سرزمین برداشته باشم.از سوی دیگر، رسالتم نیز دفاع از فرهنگی است که خونبهای هنر و عشق بزرگان بیجانشین سرزمین ما بوده است.
بنابراین، خودم را در برابر آنچه که میسازم و یا مینوازم و حرفی که بر زبان میآورم و اندیشههایم که آن را با مردم کشورم به اشتراک میگذارم، همیشه مسئول و پاسخگو دانستهام. هرگز برای خودنمایی و کسب شهرت و مطامع مادی مضراب هنر به دست نگرفتم. اما یکی از مهمترین مسئولیتهای اخلاقی و اجتماعیام، «حقشناسی» و «کسوتشناسی» بوده است. در تمام لحظههای زندگیام، حرمت بزرگان و پیشکسوتان و مردم را با هر سلیقه و جایگاه و دیدگاهی که هستند، حفظ کردهام. پایبندی به اصول اخلاقی همیشه اولویت فعالیتهای هنری و شیوه زندگی من از ابتدا تا کنون بوده است. من هرگز به خودم اجازه ندادم که در پیشبرد کارهایم از عنوان ارزشمندی که جامعه به من بخشیده، حتی لحظهای استفاده کنم، اما برخی امروز سوءاستفادههای بسیاری از آن میکنند.
هنر و خصوصا موسیقی ایرانی، با ارزشتر و والاتر از سایر مولفههای جاری در زندگی است که تبدیل به ابزاری شود برای بهدستآوردن منافع شخصی و موقعیت و پست و منصب. این کار دون شأن یک هنرمند و موسیقیدان است. لذا تلاش کردهام که شاگردانم نیز در همین مسیر به بلوغ اجتماعی برسند. مطالعه و تحقیق و پژوهش در گوشهها و آواهای نقاط مختلف کشور و گردآوری نغمههای گوناگون و شناخت ظرایف و پتانسیل موسیقایی و مفاهیم فرهنگی کشور یکی دیگر از مسئولیتهای هنری بنده بوده است که بهعنوان یک محقق و پژوهشگر سالهای زیادی از عمر خویش را صرف آن کردم. گردآوری نغمهها و رپرتوارهای موسیقی کشور یک ضرورت فرهنگی برای حفظ و تداوم فرهنگ موسیقی ایرانی بهعنوان میراث فرهنگی کشور است و مسئولیتی سنگینتر که بر عهده موسیقیدانان و دستاندرکاران موسیقی ایران است.
ابعاد اخلاقی و هنری شخصیت شما بهعنوان یک هنرمند مردمی و آثار ارزشمندی که طی این شصت و اندی سال ارائه کردهاید، مانند یک شاخص هنری، الگوی پژوهش و آفرینش هنری دانشجویان و علاقهمندان به موسیقی ایرانی بوده و هدایتکننده عواطف و سلایق هنری نسلهای جدید در جهت انسانی زیستن و تحکیم اندیشههای فرهنگی مردم جامعه. درباره نقش هنرها خصوصا موسیقی در انسجام فرهنگی جامعه برایمان بگویید.
میلاد کیایی گفت : یک موسیقیدان خلاق و صاحب اندیشه، با ارائه یک اثر هنری مبتنی بر شاخصههای علمی و ظرافتهای هنری موسیقی اصیل کشور، میتواند در هدایت سلیقه هنری مردم و تقویت احساسات و تعالی عواطف آدمی نقش بسزایی را ایفا کند. وقتی یک آهنگساز، صادقانه و عاشقانه در عرصه هنر فعالیت میکند و به ساخت نغمات و آهنگهای زیبا پرداخته و با گزینش اشعار ناب و ملودیپردازی خلاقانه، میان شعر و موسیقی پیوندی انسانساز برقرار میکند و مفاهیم ادبی و فرهنگی ادبیات کهن کشور را با مردم به اشتراک میگذارد، در حقیقت با زبان هنر، احساسات و رنجها و شادیها و آرزوهای مردم خود را روایت میکند و گرایش هنری مردم را به سمت «انسانیت» و «عشق» هدایت میکند و از این طریق عواطف و حس نوعدوستی انسان را بارور میکند نه آنکه به تحریک هیجانات کاذب آن بپردازد.
اگر به این مهم معتقد باشیم که اخلاق، سرچشمه حیات معنوی و سالم زیستن انسان است، لذا یک اثر هنری که مفاهیم هنری را توأمان با آموزههای اخلاقی در جان آدمی متبلور میسازد، میتواند انسان را از خطر آلودهشدن به انحرافات اجتماعی و اخلاقی دور نگه داشته و از این نظر به تحکیم نظام فرهنگی جامعه بپردازد. همزمان با رشد هنر، باید معرفت آن هم در جوهره انسان رشد کند، در غیر این صورت اگر فرد، صرفا برای کسب شهرت و درآمد، به نام هنر، به فعالیت غیرهنری و مادی بپردازد و نگرشهایی سطحی و فاقد ارزشهای اخلاقی و هنری داشته باشد، این یک عقبگرد فرهنگی و پسرفت هنری محسوب میشود و در سلیقه و طرز تلقی مردم از هنر و هنرمند نظری سوء و جبرانناپذیر بر جای خواهد گذاشت.
اصولا سطحینگری در هنر، امروز عامل آشفتگی در همه ابعاد فرهنگی جامعه است. بنابراین یک هنرمند صاحب اندیشه میتواند با ایدهپردازیهای بدیع و نگاه ژرفاندیشانه به تاریخ و فرهنگ کشور، به ساخت و ارائه آثار خلاقانه و ریشهدار بپردازد و از این رهگذر در تعالی فرهنگ ملی و شکلگیری شخصیت فرهنگی مردم و نیز شناساندن ارزشها و اهمیت میراث فرهنگی کشور، به نسلهای جدید، نقش موثری را ایفا کند.
تعریف شما از هنر چیست؟
میلاد کیایی گفت : هنر یعنی عشق و دلدادگی، عشقورزیدن، عشق به معارف و الهیات، عشق به طبیعت، هنر فقط نواختن ساز و آوازخوانی و شعر سرودن و نقاشی و امثال اینها نیست. آنجا که انسان در طبیعت به مکاشفه میپردازد و جهان پیرامون خود را میشناسد و شناخت خود را بهعنوان یک اندیشه، با مردم به اشتراک میگذارد، لحظهای است که یک اثر هنری پدید آمده است. برای من در پرداختن به امر هنر، همیشه حرف اول را «عشق» زده است، و این عشق است که آثار مرا آفریده است؛ «دلی کز عشق خالی شد، فسرده است/ گرش صد جان بُود، بیعشق مرده است» یکی دیگر از معانی والای هنر «انسانیت و صفا» است.
اثر موسیقایی بر دل مینشیند که تکنیک و نبوغ با احساس و صفای وجود آهنگساز یا نوازنده، تلفیقی زیبا از شعر و موسیقی پدید آورده باشد. خیلیها تار مینوازند، خیلی هم قوی و زیبا مینوازند، اما چرا سازشان به دل نمینشیند؟ چون عشق ندارند. معنای هنر را حس نکردهاند. فقط تکنیک است، صنعتی کار میکنند، در حالی که «هنر تجلی جوهره و فضیلتهای انسان است.»
آغاز رسمی فعالیتهای هنری شما مقارن بود با شروع تحولات گسترده جامعه ایرانی در سالهای دهه ۴۰. موسیقی ایرانی نیز اندکی قبلتر، با تاسیس برنامه «گلها» به همت زنده نام داوود پیرنیا عصر نوزایی در هنر اصیل ایران را آغاز و با حضور بزرگان هنر مراحل تکامل و شکوفایی خود را طی میکرد. از چگونگی حضورتان در عرصه موسیقی و فعالیتهای هنری و آشنایی و همکاریهای با هنرمندان مختلف بگویید.
میلاد کیایی گفت : در خانواده ما، به خاطر فرهنگ خانوادگی، خصوصا روحیات پدرم، زندهیاد گرگین کیایی که موسیقیدانی با وق و اهل ادبیات بود و تار و سنتور را به سبک قدمای موسیقی ایرانی دلنشین مینواخت و در عین حال از مناصب بالای اجتماعی برخوردار و معاون وزیر دارایی وقت بود، موسیقی عشق و ذوق بود. به یاد دارم وقتی نوجوان بودم پدرم همیشه میگفت «دلم میخواهد بچههایم اهل هنر بار بیایند و عشق و فضیلتشان هنر باشد، اما از این راه امرار معاش نکنند، چون اگر «نوندونیشان» این باشد، همچون بسیاری، شما نیز هنر میفروشید و کاسبی میکنید.»
لذا به احترام حرف پدر، تا امروز، عشق و شور و ذوق ما موسیقی بود، هست و خواهد ماند. «به غیر دل که عزیز و نگاهداشتنی است/ جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است» برادر بزرگم زندهیاد «ایرج کیایی» موسیقیدانی توانا و از شاگردان برجسته استاد ابوالحسن صبا در سالهای ۱۳۳۱ تا ۳۳ بود و در همان سالها نیز علاوه بر دارابودن پست و مقام بالای اجتماعی، بهعنوان نخستین گوینده تلویزیون ملی ایران نیز فعالیت میکرد. ایشان اولین استاد رسمی موسیقی من هم بودند و تکنیکهای سنتورنوازی و دستگاهها و گوشههای موسیقی ایرانی را من از ایشان آموختم.
میلاد کیایی گفت : بنده بهطور رسمی از سال ۱۳۳۲، زمانی که کودکی ۹ساله بودم، بهعنوان نوازنده سنتور در برنامه کودک رادیو به سرپرستی منوچهر معینافشار و با گویندگی بیژن پیرنیا (فرزند داوود پیرنیا، بنیانگذار مجموعه موسیقی گلها) فعالیتهای هنری خود را آغاز کردم. قبل از انقلاب چندین سال مدیر فرهنگی و هنری کاخهای جوانان بودم. عمده فعالیتهایم در این دوره، دعوت از هنرمندان سرشناس و ارکسترهای موسیقی کشور و برگزاری کنسرتها و اجرای برنامههای متنوع تکنوازی و ارکسترال در محیطهای هنری مختلف بود. از این دوران خاطرهانگیز، حدود ۱۱ساعت برنامه روی ریل ضبط شده که در آرشیو بنده موجود است.
در سال ۱۳۴۰ هم، برای نخستینبار در تلویزیون ملی ایران و در «برنامه موسیقی نوجوانان» و «بزم آدینه» به اجرای موسیقی پرداختم، که این همکاری با برنامههای متعدد موسیقایی تلویزیون ملی در کنار دیگر هنرمندان موسیقی، تا سالهای بعد نیز ادامه یافت. سال۱۳۴۱ نیز به دانشگاه رفتم و در رشته علوم تغذیه به تحصیل مشغول شدم. ناگفته نماند که طی این سالها تا امروز، همواره به تحقیق و پژوهش در ساختار فیزیکی ساز سنتور و ساخت و آزمایش سنتورهای مختلف و ابداعات هنری روی این ساز برای ارتقای کیفیت نوازندگی و ملودیپردازی با ساز سنتور مشغول بودم که در این راه برادرانم ایرج و بهمن کیایی که ایشان هم موسیقیدان و نوازنده باذوق سنتور هستند نیز همواره راهنما و مشوقهایم بودند.
اما بعد از انقلاب، بنا به ایجاد یک شرایط خاص اجتماعی، بنده فراغت بیشتری برای آهنگسازی و برگزاری کنسرتهای مختلف در خارج از ایران پیدا کردم و سرپرست و نوازنده ارکستر بسیاری از خوانندگان طراز اول کشور نظیر ایرج، محمودیخوانساری، محمدرضا شجریان، عبدالوهاب شهیدی، نادر گلچین و بسیاری دیگر از هنرمندان در محافل خصوصی بودم. همکاریام با استاد «اکبر گلپایگانی» این خواننده سرشناس و محترم برنامه گلها، از طولانیترین دورههای فعالیتهای هنری من بود.
مطالعه در حوزه گامشناسی و نغمههای نواحی مختلف ایران و گردآوری رپرتوارها و همچنین نگارش خاطرات و تجربیات هنریام که در کتابی با عنوان «راز آشکارا» چند سال پیش منتشر شد، بخش دیگری از فعالیتهایم در این سالها بوده است. ضمنا در این مدت، موسیقی متن ۲۴ فیلم سینمایی و سریال و مجموعه تلوزیونی از جمله سریال «مهر و ماه» و قطعاتی چون گل آفتاب، سارا، راز آشکارا، یتیم سهگاه، نقش تازه و قطعاتی برای سنتور و ارکستر را ساخته و تنظیم کردم. «رازآشکار» نیز نام آخرین آلبوم بنده بود، که اخیرا منتشر و روانه بازار شده است.
بعد از انتشار کتاب «راز آشکارا» که مورد استقبال هنردوستان قرار گرفت و به چاپ چهارم هم رسید، باخبر شدیم که کتاب دیگری از شما با عنوان «دل به دریا زدن، دم نزدن میخواهد» بهزودی منتشر خواهد شد. انگیزهتان برای نگارش این کتاب چه بود؟
میلاد کیایی گفت : همانطور که میدانید، کتاب راز آشکارا گزیدهای از خاطرات و تجربیات بیش از شصت سال فعالیت هنری بنده در عرصه موسیقی ایرانی بود، که متاسفانه حدود ۸۰صفحه از آن در زمان وزارت ارشاد دولت محمود احمدینژاد بنا به دلایلی حذف شد. لذا با توجه به اندکی بهترشدن فضای فرهنگی کشور، به این فکر افتادم که مطالب ممیزیشده از کتاب راز آشکارا را به انضمام مطالب جدید و عکسهای کمتر دیدهشده در کتاب دیگری منتشر کنم. در این کتاب که در واقع در ادامه مطالب کتاب راز آشکارا است، بنده جهت آشنایی نسلهای جدید به بیان خاطرات و شرحی جامعهشناختی از زندگی هنرمندان موسیقی ایران و معرفی فرهنگپروران و حافظان راستین هنر ایرانی و همچنین مشاهداتم از فراز و فرودهای موسیقی ایران و تجربیاتی که از آن بهدست آوردم، پرداختم.
سوژههایی که رازهای پیدا و نهان موسیقی ما را روایت میکند. بهعنوان مثال شرحی از زندگی و مرگ استاد امیرناصر افتتاح، اسطوره تنبکنوازی ایران که خیلیها نمیدانند چه بر این بزرگمرد موسیقی ما رفت و ایشان چطور ناباورانه از دنیا رفت. یا شرحی از زندگی و مرگ جانسوز استاد محمودی خوانساری، این هنرمند نجیب و بااخلاق موسیقی آوازی کشور، این حقایق باید گفته شود تا مردم بدانند چه بر سر هنرمندان بزرگ ما آمد. بنده معتقد هستم هنرمندان، در طول تاریخ همواره میزبانان تاریخ بودهاند، و سیاستمداران و سیاستبازان، میهمانان تاریخ.
چه چیز بیش از همه رویدادهای تلخ شما را آزرده میکند و میرنجاند؟
میلاد کیایی گفت : بیصفتی روزگار و بیوفاییها و ریاکاری برخی آدمها، خیلی مرا میرنجاند. خیلی سعی کردم نسبت به آن بیتفاوت باشم، اما نشد. خیلی بیحرمتیها نسبت به هنر و هنرمندان نجیب ایرانی دیدم، که قلب هر انسان عاشقی را به درد میآورد، اما ترجیح میدهم سکوت کنم و چیزی نگویم تا زمان، خود با عدل و دادگریاش قضاوت کند بر جفاهایی که بر هنر این سرزمین و هنرمندان گرانمایهاش رفت.
مقام سهگاه یکی از محبوبترین دستگاههای موسیقی ایرانی است. معمولا آهنگسازان و نوازندگان در ساختن یک آهنگ یا اجرای یک قطعه موسیقی دستگاه سهگاه را برمیگزینند و کار خود را با نواختن گوشهای از آن شروع میکنند و یا در این مقام به ملودیپردازی و اجرای قطعات موسیقایی میپردازند. علت محبوبیت این دستگاه نزد موسیقیدانان چیست؟
میلاد کیایی گفت : ببینید همه مقامات و گوشههای هفت دستگاه موسیقی ایرانی زیبا و محبوب و دارای ظرایف هنری بسیار هستند، اما در نظر گرفتن زمان و مکان و حال موسیقیدان در گزینش مقامات موسیقی ایرانی برای آهنگسازی و یا برای اجرای قطعات موسیقایی بسیار حائز اهمیت است. بهعنوان مثال شنیدن نغمهای در دستگاه «چهارگاه» هنگام صبح یک تاثیر جادویی بر شما خواهد گذاشت، یک روحیه سلحشوری و حماسی به انسان میبخشد. اگر قرار باشد که از داستانهای شاهنامه فیلمی بسازند، موسیقی آن در دستگاه چهارگاه باشد، تاثیرگذارتر خواهد بود. یا «دستگاه همایون» هنگام صبحِسحر و انجام ورزش باستانی، که زندهیاد اصغر شیرخدایی «حقیقی»، نه این بدلهای امروزی او که در گوشهوکنار سر برآوردهاند!
وقتی میخواند، «ملکا ذکر تو گویم که تو شاهی و خدایی» با آن ضرب باستانی خود، یک روحیه جوانمردانه و پاک به شنونده القا میکرد که روز خود را با روحیهای شاداب و پربار و برکت آغاز کند. در هنگام طلوع آفتاب و آغاز روزی دیگر از حیات طبیعت، «مقام ماهور» تداعیکننده آغاز دوباره زندگی و شور و نشاط است. هنگام ظهر «بیات ترک» که اذان هم در گوشه «روحالارواح» این مقام اجرا میشود. اول غروب هم «افشاری» احساسی ملکوتی به قلب آدمی میبخشد.
یا هنگام غروب آفتاب و آغاز شب و تاریکی «مقام دشتی» غوغایی در جان آدمی برپا میکند، بهخصوص آنکه اگر انسان در دشتستان یا کویری باشد، شوری که در ذات این مقام است، خود را بیشتر نمایان میسازد. همانطور سوز و اشتیاقی که در «دستگاه شور» است، آن سکوت وهم آلود شب را میشکند و نوری در وجود تاریک انسان شعله ور میسازد.
و اما مقام «سهگاه» که در آخر شب تصویری دیگرگونه از حیات آدمی پیش روی انسان قرار میدهد و با نزدیکشدن به سحر، شنیدن نغمهای در «مخالف سهگاه» بهویژه «مثنوی مخالف سهگاه» شنونده را جادو میکند و میتواند پایان زیبایی باشد بر مکاشفه و خلوت شبانه انسان عاشق. آرم برنامه گلهای جاویدان نمونه بینظیری از مثنوی مخالف سهگاه است که با نوای دلاویز کلارینت زندهیاد شیرخدایی، جاودانه شده بود. این مفاهیم و القائات هنری، در طول تاریخ، توسط بزرگان ما تجربه شده و من در تمام این سالها به تمامی این تجربیات را لمس کرده و شناختهام.
به جرات میتوانم بگویم که دستگاه سهگاه، تنها مقام موسیقی ایران است که وصف حال انسان است و اندیشه چندانی در آن مستتر نیست، بلکه گویای حال آدمی است. به این دلیل دستگاه سهگاه محبوبیت بیشتری نزد موسیقیدانان و شنوندگان عادی موسیقی ایرانی دارد، چون برآمده از احساسات و وصف حال انسان است. رعایت و بهکارگیری این قواعد و ظرافتهای موسیقی ایرانی، در موفقیت و محبوبیت یک اثر موسیقایی تاثیر بسزایی خواهد داشت.
در چند سال اخیر تب تند خوانندگی و مشهورشدن، فکر و زندگی بیشتر جوانان را به خود درگیر کرده که در این میان هنر تبدیل به سادهترین راه برای نیل به این مقصود بیسرانجام شده است. لذا به قصد کسب شهرت و پول به شیوههای مختلف به ارائه کارهای بیمایه و بیمحتوا میپردازند و سلیقه هنری مردم را به ابتذال میکشانند. متاسفانه در ابعاد گوناگون موسیقی شاهد پدیدهای بهنام خوانندهمحوری هستیم که همهچیز بهنام خواننده تمام میشود و زحمات و حقوق مادی و معنوی و ذوق هنری آهنگساز و شاعر اثر و همه دستاندرکاران و پدیدآورندگان یک قطعه موسیقایی، بهراحتی نادیده گرفته میشود. نظرتان در این باره چیست؟
میلاد کیایی گفت : به مطلب بسیار حائز اهمیتی اشاره کردید؛ دردی که روحا… خالقی را عذاب میداد، استاد علی تجویدی را میرنجاند و بسیاری دیگر از بزرگان ما را. این رویه نازیبا بسیاری از هنرمندان خوب ما را پیر و خاموش کرد. به یاد دارم کمی بیش از ربع قرن پیش، در سالهایی که کمتر کسی میتوانست ساز با خود حمل کند، چه رسد به آنکه بخواهد گردهمایی از موسیقیدانان را هم برگزار کند، خدا دل شیری به ما داده بود و جمعی از هنرمندان و بزرگان شعر و موسیقی از جمله استادان علی تجویدی، فریدون مشیری، انوشیروان روحانی، سیاوش زندگانی، معینیکرمانشاهی، منصور صارمی، مجتبی میرنقیبی، محمدعلی فردین و تنی چند از دیگر بزرگان هنر را در منزل خود گرد هم آورده بودم.
در این محفل، دکتری که خیلی هم ادعای هنر و فضل و موسیقی داشت و نمیدانم چطور به جمع ما آمده بود! رو به خانم دلکش گفت: بهبه، این آهنگهای شما! یکی از یکی زیباترند. این آهنگ «اینهمه آشفته حالی، اینهمه نازکخیالی/ ای سیهچشم…» چقدر زیباست! ایشان با اشاره سر تایید میکردند! که در این موقع آقای تجویدی گفتند: عجب، من تا حالا فکر میکردم این آهنگ را من ساختم! آقای معینی کرمانشاهی هم گفتند: عجب، من هم فکر میکردم این شعر را من سرودهام!
بنده نیز کلافه شدم و رو به آن فرد گفتم: وقتی پزشک یک مملکت اینقدر ناآگاه باشد که به خواننده بگوید آهنگ شما! دیگر از عوام چه انتظاری میتوان داشت؟ من مقصر این نقیصه بزرگ اجتماعی را که بزرگترین بیحرمتی و کملطفی به آهنگساز و شاعر و صدابردار و همه پدیدآورندگان آثار موسیقایی است، متوجه رادیو و تلویزیون و رسانهها میدانم، که مسئولیت فرهنگپروری را در جامعه بر عهده دارند. در نظر بگیرید مثلا رادیو فرهنگ، تکرار میکنم رادیو فرهنگ، که مدعی فرهنگسازی در جامعه است میگوید «خب شنوندگان عزیز، آهنگی که شنیدید، با صدای فلان خواننده بود!» پس نام شاعر اثر چه؟ آهنگساز؟ صدابردار؟ نوازندگان؟ تنظیمکننده؟ آخر این بیحرمتیها، این فرهنگ نادرست و نازیبای «خوانندهسالاری» تا کی ادامه خواهد داشت؟ بنده همیشه با این روند ناپسند مبارزه کردهام.
جا دارد یادی کنم از جناب داوود پیرنیا این بزرگمرد فرهنگ و هنر ایران، موسس و پدیدآورنده مجموعه برنامههای وزین «گلهای جاویدان» که در آن به معرفی و اشاعه هنر و هنرمندان موسیقی ایرانی میپرداخت و همه هنرمندان و استادان ما در آن برنامهها ارج و منزلت داشتند و حرمت و حقوق مادی و معنوی همهشان رعایت میشد. جای خالی این بزرگمرد امروز در فرهنگ موسیقی ایرانی به روشنی احساس میشود. البته در این آشفتهبازار جای بسی امیدواری است که هنوز هستند خوانندگانی که معرفت دارند و حقشناس آهنگساز و همکاران خویشاند. بیایید این فرهنگ را تا آنجا که امکانپذیر است، از دامن هنر ملی خود پاک کنیم و رسم حقشناسی را بیاموزیم و حرمت همه دستاندرکاران دلسوز و متعهد در عرصه هنر ملی ایران را پاس بداریم.
برای آنکه در وادی هنر، انسانی موفق و سربلند باشیم، ره توشهمان چه باید باشد؟
میلاد کیایی گفت : برای یک هنرمند در هر زمان و مکانی رعایت اصول اخلاقی و حفظ حرمت پیشکسوت و موی سفید مقدم بر فعالیت هنری است. دوم مطالعات گسترده و تحقیق و پژوهش در تاریخ فرهنگ کشور و آگاهی از روند تغییر و تحولات فرهنگی در سایر نقاط جهان، از بارزترین خصوصیات یک هنرمند صاحب بینش و اندیشه است. کسب دانش و علم و معرفت، جزو ضروریات پرداختن به امر هنر است. هنرمند باید دانش و تخصص رشتهای را که برگزیده است، در محضر یک استاد باتجربه و اهل فن آموخته و به درک معرفت هنر نائل شود و آن را با جوهره و نبوغ و استعداد خود درآمیخته و به آفرینش هنری بپردازد.
هنر یعنی تلاش همیشگی انسان برای خلق زیبایی، لذا هنرمند باید در راه و هدفی که برگزیده است با جدیت و تعهد و دلسوزی، تلاش و کوششی مستمر داشته باشد و از تجربیات ارزشمند بزرگان هنر، کسانی که در این راه استخوان خرد کردهاند نیز، بهرهمند شود و با فکر و خلاقیت به نوآوری و آفرینش هنری بپردازد. زندگی خود را بر باورهای غلط استوار نکنید که چیزی جز تباهی سرانجام آن نخواهد بود. دیگر آنکه شهرت و پول عامل ابتذال در قلمرو هنر هستند، اگر هنر و استعداد خود را صرف بهدستآوردن این دو کنید، بدانید که در مسیر تباهی قدم گذاشتهاید.
چند واژه و نام را میگویم، شما احساس و اندیشه خود نسبت به آنها را بیان کنید.
پاسخ استاد میلاد کیایی به اینگونه بود :
ایران: یعنی ناموس. هنر: برتر از گوهر آمد پدید. فرهنگ: مقدم است بر هنر. عشق: حرف اول در زندگی و زندهبودن من. درآمد بیصداقت: خرج بیصداقتی هم میشود. روحا… خالقی: اسطوره فرهنگ و اخلاق و هنر ایران. ابوالحسن صبا: پدر موسیقی ملی ایران. پدر: یک زمانی خواب غفلت داشتم، در کنار من پدر بیتاب بود/ چون که از خواب گران برخاستم، او به دامان اجل در خواب بود.
و سخن آخرتان.
خیلیها با هنرشان زندگی کردند، اما برخی هم زندگی خود را فدای هنر کردند تا فرهنگ این سرزمین که اساس هویت ملی و حیثیت اجتماعی ما است، پایدار بماند. زمانی شرایط صلحآمیز بود و روزگار هم بوی عشق و امید میداد و هنر و هنرمند هم ارزشمند و ارجمند بودند. اما امروز دنیا شکل دیگری به خود گرفته و فضا قدری نامانوس و نامحرم شده است، ولی نباید از پا نشست و صحنه عاشقی هنر را رها کرد. در تاریکیها و تنگناهاست که انسان هنرمند، اثری ماندگار میآفریند. به لطف پاییز و آغاز بهار عاشقان، «ای که میپرسی نشان عشق چیست/ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.»